یکبار دیگر و شاید برای هزارمین بار تکرار می کنم: دنیا بی وفا شده پلی جون...
و اضافه می کنم: آخه به کی برمی خورد اگر کلاس چهارم راهنمایی هم وجود داشت؟
خنده ام می گیرد. یاد روزگاری می افتم که کنار قیچی می شستم و از صبح کله سحر تا وقتی زنگ گوشنواز خانه به صدا در می آمد بغل گوش قیچی می گفتم: آخه به کی برمی خورد اگر من امروز نمی اومدم مدرسه.
یکبار دیگر و این بار برای هزار و یکیمین بار می گویم: دنیا بی وفا شده پلی جون... اگر کلاس چهارم راهنمایی وجود داشت الان داشتیم لحظه شماری می کردیم که اول مهر بشه و بریم مدرسه و آتیش های نسوزونده شده رو بسوزنیم.
کتاب هایم را توی کیف جدیدم می ریزم و به کیف قدیمی ام می گویم: دنیا بی وفا شده کیف جان...! می بینی تو رو خدا...! اگر کلاس چهارم راهنمایی وجود داشت من هی وقت کیف جدید نمی خریدم چون تو بودی! و با تمام در رفتگی زیپ و شکستی سگکک و پاره شدگی بندت می ساختم تا برم دبیرستان و کیف جدید بخرم! ولی حالا می بینی تو رو خدا...!
ماشین حساب جدیدم را که پس از مرگ ماشین حساب قدیمی ام که از تو لپ لپ در اورده بودم توسط مادر برا تولدم خریداری شده را توی کیفم می گذارم و آه عمیقی می کشم...
- گاهی آدم دلش می خواد تا آخر دنیا بشینه و آه عمیق بکشه پلی جون....
یاد روز مرگ ماشین حسابم می افتم. توی راهروز بودم که یکدفعه بالا پریدم! ماشین حسابم از توی جیبم در آمد و هزار تکه شد! و توی باغچه مدرسه به خاک سپرده شد و از آن پس بروبچه های سوم ب مجبور شدند همه محسبات فیثاغورس و غیره را روی کاغذ انجام دهند...
آه عمیق تری می کشم و می گویم: این روزها حتی غمگین تر از روز مرگ ماشین حسابم است پلی جون....
و برای هزار و دومین بار می گویم: دنیا بی وفا شده پلی جون....